چشم بلبلی چشم بلبلی ، تا این لحظه: 12 سال و 29 روز سن داره

نی نی ناز مامان وبابا

بهار هم اومد

امروز دوشنبه 29 اسفند 1390  این یعنی یه روز مونده به بهار1391 این یعنی 10 روز مونده تو بیای بغلم عسل من قشنگ مامان دیگه روزای باهم بودنمون داره تموم میشه و تو باید دیگه پیش بابا هم باشی پیش مامان بزرگا بابا بزرگا و خیلیهای دیگه دلم برا این روزا تنگ میشه من و تو فقط مال هم بودیم فقط من بودم که حست میکردم و به همه میگفتم پسرم داره چی کار میکنه  دلم تنگ میشه برای وقتایی که تو با خوردن یه چیز شیرین تو دلم تکون میخوردی میدونی عاشق دنت بودی ههههههه هر وقت تکون نمیخوردی تا من دنت میخوردم هنوز از گلوم پایین نرفته تو وول وول میخوردی بابا همیشه تو یخچال رو پر دنت میکرد حتی دلم برای شبهایی که وقتی میخوابید م و نمیتونستم ...
29 اسفند 1390

حرف مرونه

سلااااااااااااااااااااااااام بر پسر گلم.این اولین باریه که تو وبلاگت مطلب می نویسم(دیگه بابایی خودت سرت تو کاره آدم هزار تا گرفتاری داره ) پسرکم امروز آخرین روز سال 1390 هستش و من و مامانی بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم.از سال دیگه تو هم سر سفره هفت سین با ما هستی.البه امسال هم هستییییییییییییییییااااااااااااااااااااااااااااا. من و مامانیت خیلی دوست داریم و عاشق تو هستیم. دوست دارت . بابایییییییییییی ...
29 اسفند 1390

قلمبهههههههه من

امروز شنبه 20 اسفند 1390 گل پسرم امروز 35 هفته و 5 روزشه و 20 روز دیگه تو بغل منه شایدم زودتر مامانی جونم این روزا همش خودتو قلمبه میکنی منم صدات میزنم قلمبه   دیگه افتادیم تو سرازیری اما این روزا خیلی سخت میگذره زیاد نمیتونم واستم و کار کنم شکمم خیلی سفت میشه و اذیت میشم                                                                                                       &nbs...
20 اسفند 1390

شیرین من

امروز 5 شنبه 27 بهمن 1390 شیرین من امروز32 هفته و 3 روزشه  پسرم این روزا دارن برام سخت میگذرن خیلی شبها نمیتونم درست بخوابم  رگ پاهام میگیرن انگشتای دستمم حتی درد میکنه صبحها که از خواب بیدار میشم تمام بدنم خشکه حس میکنم دارم فلج میشم دستامو میگیرم به دیوار راه میرم بعد یکی دو ساعت خوب میشم نشستن برام سخته راه رفتن از پله ها بالا رفتن اما گلکم با یه تکون تو همه چی یادم میره یه وقتایی یه تکونایی میخوری که انگار میخوای بیای بیرون گلکم میدونی یه وقتایی که تکون نمیخوری تا باهات حرف میزنم و میگم مامانی یه تکون بخور تا من از نگرانی در بیام یه وولی میخوری دلم میخواد اون موقع یه ماچ گنده ازت بکنم فدات شم حالا بریم...
3 اسفند 1390
1